محل تبلیغات شما

من كه سالى يه بار ميام دانشگاه چه فايده اى داره برنامه ام رو حفظ كنم؟
محسن سرشو با تاسف تكون داد و گفت: استاد حكمتى.
هرچى به مغزم فشار ميوردم اين استاد حكمتى رو يادم نميومد رفتيم تو كلاس رديف آخر نشستيم رو به بچه ها گفتم: بچه ها من خسته شدم.
محسن: از چه نظر.
- ديگه نميتونم مامان و سيما و بابا رو تحمل كنم
على: ميخواى چيكار كنى؟
- تصميم دارم برا خودم خونه بگيرم
فريد: با كدوم پول؟
- نميدونم بايد از بابام كمك بگيرم 
محسن: اونم به تو پول داد 
- مطمئنا وقتى بفهمه ميخوام از اونجا برم ذوق مرگ شه
محسن: تصميم با خودته اما
با اومدن استادحرف محسن نصفه موند خروس بى محل كه ميگن اينه ها. آهان حالا استار حكمتى يادم اومد استاد پيرو مهربونى بود كه وقتى حرف ميزد آدم خوابش ميگرفت. سر امتحانا يه كتاب ميگرفت دستش و كارى به كار ما نداشت و ما هم تا ميشد تقلب ميكرديم استاد داشت واسه خودش حرف ميزد و درس ميداد شرط ميبندم كه يه نفرم به حرفاش گوش نمى كرد
بعضيا در و ديوار و نگاه مى كردن بعضيا هم سرشون تو گوشيشون بود منم از بس زياد ميومدم دانشگاه نميفهميدم چي ميگه سرمو به سمت پنجره برگردوندم حاضرم قسم بخورم يكى داشت منو نگاه ميكرد و وقتى من سرمو به سمت پنجره برگردوندم سرشو يد بيخيال شايد توهم
زدم بعد از اون كلاس كسالت آور با بچه هارفتيم تو حياط و رو يه نيمكت نشستيم 
فريد حسين تو كلاس چى ميگفتى؟ 
-گفتم ميخوام با كمك بابام يه خونه بخرم.
محسن: يعنى تحمل شرايط خونتون اينقدر سخته
كه ميخواى تنها زندگى كنى؟
- آره واقعا دارم از دست مامان اينا ديوونه ميشم 
حتى سر كلاس همش فكر ميكردم بجاى استاد يه هيولا تو كلاس داره درس ميده 
على: وضعيت تو كه خيلى وخيمه 
ديگه با بچه ها در اين باره حرفى نزدم على قرار بود برا چند ماه بره اصفهان پيش عموش تا كمك حالش باشه يكم ديگه پيششون موندم بعدم به سمت خونه راه افتادم
از كنار مخروبه كنار دانشگاه كه رد ميشدم حس كنجكاوى قلقلكم داد وارد اونجا بشم يه چند بارى تو حياطش يه سركى كشيدم اما جرئت نكردم وارش بشم اما اينبار يه حسى وادارم ميكرد برم اونتو منم كه فوضول. اهل محل ميگفتن
اينجا يه جن زندگى ميكنه من كه تا به حال تو عمرم همچين چيزى نديدم (نگران نباش از اين به بعد زياد ميبينى)اما حقيقتش دوست دارم يه بارم كه شده باهاش رو به رو بشه (بسكه خرى)ميدونم ديوونگى محضه اما چه ميشه كرد؟ آهسته از در آهنى زنگزده گذشتم و وارد شدم ( چه خرى هستى تو حسين: تو خفه هرچي هيچى نمى گم م: چشم)

 

محافظان سیاه (قسمت سوم)

محله ممنوعه پارت پنجم

محافظان جادوی سیاه(قسمت دوم)

يه ,تو ,كه ,رو ,كلاس ,استاد ,بچه ها ,به سمت ,تو كلاس ,حرف ميزد ,با بچه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت شبیه سازی مقالات مهندسی برق مخابرات فایل های آموزشی واژه